سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس حکمت، همراهی حقّ است و فرمانبردن از حقدار . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----198929---
بازدید امروز: ----25-----
بازدید دیروز: ----62-----
منتظر ظهور

 
نویسنده: روح الله خراسانی کیا
جمعه 88/5/23 ساعت 5:1 عصر

ازدواج فهرستى
با تیمورى از اول دبیرستان همکلاس بودم و این همکلاسى، در دوره دانشگاه و در مقطع کارشناسى و کارشناسى ارشد نیز ادامه داشت. خیلى به هم علاقه مند بودیم؛ اما روحیه و اخلاقمان، 180 درجه با هم تفاوت داشت. او آدمى منظم و انعطاف ناپذیر بود؛ در حالى که من دانشجویى مشنگ، بارى به هر جهت و اهل تسامح بودم. نمى دانم چطور ما با هم صمیمى بودیم. همیشه انعطاف ناپذیرى او کار دستش مى داد و به همین جهت، غیر از من کسى حوصله وتحمل او را نداشت. در دوره دانشجویى، این سخت گیرى در مسئله ازدواجش بیشتر خودش را نشان داد. در حالى که طبق معمول آن زمان، همه ما در اواسط دوره کارشناسى ازدواج کرده بودیم، تیمورى هنوز بى همسر مانده بود. نه این که دنبال ازدواج نباشد؛ بلکه اتفاقاً قبل از همه ما، تصمیم ازدواج گرفته بود؛ اما شرایطى براى همسر آینده اش در نظر گرفته بود که کمتر دخترى با آن شرایط پیدا مى شد.
هرگاه درباره این شرایط بحث مى شد، او یک کاغذ بزرگ از جیبش بیرون مى آورد؛ کاغذى که در آن، یک فهرست چهل تایى از شرایط همسر ایده آلش در آن نوشته شده بود. از موى سر گرفته تا اندازه پیشانى، شکل بینى، لوزى نبودن لب ها، رنگ چشم، رنگ گونه و... همه در آن ثبت شده بود. در این فهرست، حتى شرایطى مانند تک فرزند بودن، پدر ثروتمند داشتن و بفهمى نفهمى لب گور بودن پدر زن آینده نیز گنجانیده شده بود.
تیمورى مى گفت: تنها همسرى با این شرایط چهل گانه مى تواند مرا خوشبخت کند. جالب آن بود که بسیارى از این شرایط، سلیقه خودش نبود و اطرافیان و خویشانش به او القا و بلکه تحمیل کرده بودند و او هم با تصور این که واقعاً باید همسر آینده اش این طور باشد، پذیرفته بود و فهرست خود را بدین گونه تکمیل کرده بود؛ در حالى که در آغاز، فهرست او بیش از هفت یا هشت شرط نداشت.
او به قول خودش، با این فهرست، به اندازه دو دور تسبیح، به خواستگارى رفته بود. خواستگارى کردن او هم عادى نبود و بیشتر شبیه لشگرکشى بود؛ زیرا او طبق رسم خانوادگى اش، هنگام خواستگارى از پدر و مادر و خواهر و برادر گرفته تا عمه و عمو و دایى و خاله را به همراه خود مى بُرد و همین ها بودند که مدام فهرست او را چاق تر مى کردند.
یادم مى آید که یک روز، او با حالتى ناراحت پیش من آمد و گفت: به خواستگارى فلان دختر رفتیم و همه شرایط فهرست را - که تا آن زمان بیست شرط بود - داشت و همه پسندیدند؛ اما تنها عمه پیرم نپسندید و گفت: همسر تو باید داراى فلان شرط نیز باشد که نیست و بدین ترتیب، شرط بیست و یکم به فهرست او اضافه شد.
دوره کارشناسى ارشد، داشت تمام مى شد و هنوز همسر ایده آل تیمورى پیدا نشده بود. کم کم بچه ها داشتند لفظ «پیره پسر» را - که در آن زمان براى پسران مجرد بین 25 تا 30 ساله به کار مى رفت - براى او به کار مى بردند.
دوره کارشناسى ارشد هم تمام شد و تیمورى هنوز بى همسر مانده بود. هنگام جشن فارغ التحصیلى، یکى از سفارش هایى که بیشتر بچه ها به او داشتند، این بود که پیره پسر! سعى کن حتماً تا قبل از سى سالگى همسر ایده آلت را پیدا کنى؛ چون اگر به سى سالگى رسیدى، آن وقت عاقل مى شوى و تا آخر عمر بى همسر مى مانى.
سال ها بعد از فارغ التحصیلى، او را ندیدم. تا این که یک روز اتفاقى او را در خیابان دیدم. قیافه اخمویش، اخموتر شده و چشمهایش از بى خوابى، پُف کرده بود. خوشحال شدم و پیش رفتم و همدیگر را در بغل گرفتیم. او مرا به اداره محل کارش - که در همان نزدیکى بود - برد. با هم از هر درى سخن راندیم تا این که ناگاه یاد ازدواجش افتادم و پرسیدم: تیمورى! راستى ازدواج کردى؟ در حالى که انتظار نداشتم که جواب مثبت بشنوم، شنیدم که گفت: آرى. با تعجب پرسیدم: با همان فهرست چهل شرطى؟
جواب داد: آرى.
در حالى که داشتم از تعجب شاخ در مى آوردم، پرسیدم: یعنى همسرى که انتخاب کردى، داراى همه آن شرایط چهل گانه بود؟
باز هم جواب داد: آرى.
نفسى به راحتى کشیدم و خنده اى کردم و در حالى که دست به شانه او مى زدم، گفتم: پس پیره پسر! تو الان خوشبخت ترین مرد دنیا هستى؛ اما بر خلاف انتظار، چهره اش در هم کشیده شد و گفت: دست روى دلم نگذار که خیلى بدبختم.
با تعجب پرسیدم: چرا؟ همسر تو که همه شرایط را دارد.
او با ناراحتى جواب داد: آرى؛ ولى یادم رفته بود که یک شرط چهل و یکمى را اضافه کنم.
پرسیدم: چه شرطى؟
جواب داد: این که در خواب، خروپُف نکند؛ زیرا اکنون زندگى ام تباه شده است. شب ها از خروپُف او نمى توانم بخوابم و روزها با این چشم هاى پُف کرده و با چشمان خواب آلود سر کار حاضر مى شوم و انگشت نماى همگان شده ام.

برگرفته از کتاب آش رشته دانشجویی



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • سال نو مبارک
    ادعایی بزرگ
    این است زندگی مقام معظم رهبری
    ازدواج حضرت علی ع و حضرت فاطمه س
    چرا به دنیا آمده ایم؟!!!
    [عناوین آرشیوشده]